رستگاری در شاوشنک، روایت پیام‌آور عصر جدید
نقدی بر پرمخاطب‌ترین فیلم تاریخ سینما

پوستر فیلم رستگاری در شاوشنک
پوستر فیلم رستگاری در شاوشنک
کسی که اهل فیلم و سینما باشد، احتمالاً با فیلم «رستگاری در شاوشنک» (The Shawshank Redemption) ساخته «فرانک دارابونت» و رتبه اول آن در بین برترین فیلم‌های تاریخ سینما به انتخاب کاربران IMDB آشناست. من البته قصد ندارم به این موضوع بپردازم که چگونه زورآزمایی طرفداران دو فیلم «پدرخوانده» و «شوالیه تاریکی» موجب شد تا «رستگاری در شاوشنک»، در جایگاه محبوبترین فیلم تاریخ سینما قرار گیرد و بدیهی است که نمی‌خواهم وارد این بحث چالش‌برانگیز شوم که آیا واقعاً این فیلم شایسته چنین جایگاهی هست یا نه؟ چرا که اینطور رده‌بندی‌ها گرچه به خودی خود راهگشا هستند، اما بحث کردن بر سر آنکه رتبه فیلم‌های مورد علاقه ما در این رده‌بندی‌ها تا چه حد مطابق میل ما هست یا نیست، به بروز تعصب‌هایی منجر می‌شود که خروجی آن ضرورتاً نادیده گرفته شدن بخشی از واقعیت سینماست.
قبل از آنکه به نوشتن در این زمینه ادامه دهم ذکر دو نکته را ضروری می‌دانم. اولاً من شخصاً تخصصی در نقد فیلم ندارم و آنچه خواهم نگاشت تنها رهیافت شخصی و شهودی من برای ارائه خوانشی سمبولیک از این فیلم خواهد بود و پیشاپیش اذعان می‌کنم که این رهیافت ممکن است کاملاً نادرست باشد. ثانیاً اگر این فیلم را ندیده‌اید پیشنهاد می‌کنم همین الان از خواندن ادامه این متن خودداری کنید! زیرا ممکن است داستان فیلم لوث شود و بعداً از مشاهده آن، چنان که باید لذت نبرید.
داستان فیلم «رستگاری در شاوشنک» (که از این پس در این متن از آن با عنوان مختصر «رستگاری» یاد خواهم کرد) برگرفته از داستان کوتاه «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک» اثر «استیون کینگ» است. این نویسنده همان کسی است که استنلی کوبریک فیلم «درخشش» را بر پایه داستان دیگری به همین نام از وی ساخته است.
ادندرو دوفرین، نقش اول فیلم با بازی تیم رابینز، معاون بانکی در ایالت مین در منطقه نیوانگلند امریکاست که پس از پی‌بردن به خیانت همسرش و یک گلفباز مشهور تصمیم به قتل آن دو می‌گیرد. فیلم باصحنه‌ای شروع می‌شود که اندی را در خودرو خود مشغول نوشیدن الکل نشان می‌دهد. او پارچه‌ای را از جعبه داشبورد اتومبیل خارج می‌کند که اسلحه‌ای به همراه چندین گلوله در میان آن پیچیده شده است. همزمان صدای دادستان و شهادت اندی را می‌شنویم که مدعی است بیشتر هدفش ترساندن آن دو بوده است. روایت فیلم وارد فضای دادگاهی می‌شود که سرانجام، اندی را با وجود ادعای بی‌گناهی، به اتهام ارتکاب دو قتل عمد به دو حبس ابد محکوم می‌کند.
فضای زندان ایالتی شاوشنک کمابیش همان است که مخاطب انتظار آن را می‌کشد. دسته‌ای از زندانیان با جرائمی مانند قتل و سرقت که طبیعتاً در زندان هم در قالب باندهای تبهکاری رقیب دسته‌بندی شده‌اند و سلسله مراتب، مناسبات و منازعات خاص خود را دارند. مجموعه‌ای از زندانبانان خشن به سرگروهبانی کاپیتان بایرن هادلی با بازی کلنسی براونو و رییس زندانی ریاکار به نام ساموئل نورتون، با بازی باب گانتن، که گرچه خود را شخصی مومن و مذهبی نشان می‌دهد، اما دچار فسادهایی بسیار بدتر از زندانیان شاوشنک است.
شخصیت اصلی زندانیان، مجرمی به نام آلیس بوید ردینگ، ملقب به رد، با بازی مورگان فریمن است. او در میان دارودسته‌ای که در زندان به گردش جمع شده‌اند شخصیتی معتبر محسوب می‌شود. سابقه حبسی طویل‌المدت دارد و از طریق واسطه‌ها و با زدوبندهایی که انجام می‌دهد، می‌تواند هرچیزی را در ازای قیمتی که برای آن تعیین می‌کند به زندان وارد کند، سیگار، آدامس، ماری‌جوانا، مشروب و از این قبیل چیزها. رد، راویتگر اصلی فیلم است.
اندی، زندانی تازه وارد و نقش اصلی فیلم که متوجه این نفوذ و قابلیت رد می‌شود به او نزدیک شده و از وی می‌خواهد که برایش یک «چکش سنگ» وارد زندان کند. رد در ابتدا اینطور فکر می‌کند که هدف اندی فرار از زندان است، اما بعداً با رسیدن سفارش، چکش را کوچکتر از آن می‌یابد که بتوان با آن مسیری برای فرار از سلول زندان حفر کرد: «تقریباً ۶۰۰ سال طول می‌کشید تا یک نفر بتونه با یکی از اینا توی دیوار تونل باز کنه!»، این چیزی است که رد پس از دیدن چکش سنگ با خود اندیشید. اندی چکش سنگ را برای سرگرم بودن داخل زندان، تراشیدن سنگها و ساختن چیزهایی شبیه به مهره‌های شطرنج نیاز داشت.
پس از آنکه سرنگهبان و به دنبال آن رییس زندان به توانایی‌های بانکی اندی، راههای پیشنهادی او برای کاهش مالیات و شم اقتصادی و مالی‌اش پی می‌برند، رفته رفته وضعیت او در زندان تغییر می‌کند. به اندی کار بهتری در کتابخانه زندان داده می‌شود و پرسنل زندان برای تنظیم اظهارنامه مالیاتی به او مراجعه می‌کنند. طولی نمی‌کشد که جایگاه او در زندان حتی از این هم فراتر می‌رود، اندی دوفرین، بانکدار پیشین محکوم به حبس ابد و محبوس در شاوشنک، اینک مشاور رییس زندان برای سرمایه‌گذاری‌هایی آلوده به مسائل غیرقانونی مانند رشوه و پولشویی می‌شود که به روایت خود اندی «رودخانه‌ای از پول کثیف» برای رییس زندان جاری می‌سازد.
این داستان ادامه دارد تا زمانی که «تامی ویلیامز» سارق سابقه‌داری که به جرم دزدی تلویزیون به دو سال حبس محکوم شده وارد زندان می‌شود و به جمع رد و اندی می‌پیوندد. آنان به صورت اتفاقی می‌فهمند که تامی قبلاً در زندانی بوده است که، المو بلچ، قاتل واقعی همسر اندی و گلفباز را دیده و روایت قتل آن دو را از وی شنیده است. در اینجا نه تنها برای مخاطب فیلم که از آغاز همزادپندارانه اندی را فردی درستکار و بی‌گناه می‌یابد، بلکه برای رد و سایر زندانیان نیز بی‌گناهی او مسجّل می‌شود. اندی برای اثبات بی‌گناهی و آزادی خود به رییس زندان متوسل می‌شود اما رییس که اندی را فقط وسیله‌ای برای تحقق پولشوئی‌های خود می‌بیند، برآشفته و او را برای یک ماه به سلول انفرادی می‌اندازد. همچنین به منظور اینکه خطر شهادت دادن تامی به بی‌گناهی اندی را از میان بردارد، با همکاری سرنگهبان هادلی، او را مظلومانه به قتل می‌رساند و وانمود می‌کند که تامی در حین فرار از زندان با اصابت گلوله کشته شده است.
فیلم با صحنه‌ای بعد از دوران انفرادی اندی ادامه می‌یابد. اندی و رد در حیاط زندان به دیواری تکیه داده‌اند و در مورد گذشته با یکدیگر صحبت می‌کنند. اندی نومیدانه با رد درددل می‌کند و با حسرت از آرزوئی‌هایش صحبت می‌کند. درباره منطقه‌ای به نام «زواتانئو» در مکزیک حرف می‌زند و اینکه چقدر دلش می‌خواهد بقیه عمرش را در چنین مکان گرم و بدون خاطره‌ای بر ساحل اقیانوس آرام طی کند. هتلی داشته باشد و مسافرانش را با قایق در پهنه اقیانوس به گردش ببرد. رد که شخصیتی واقع‌بین دارد به اندی متذکر می‌شود که «زواتانئو» جایی است در مکزیک و تو الان در زندان شاوشنک هستی. این گفتگو ادامه می‌یابد تا آنجا که لحن سخنان یأس‌آلود اندی و جمله معروف فیلم که «یا با زندگی کنار بیا و یا به استقبال مرگ برو»، رد را نگران می‌کند که مبادا او قصد خودکشی داشته باشد. این نگرانی وقتی مضاعف می‌شود که رد می‌فهمد اندی از یکی از دوستانش طناب گرفته است. آن شب پر اضطراب برای رد «طولانی‌ترین شب زندگی‌اش بود».
فردا صبح مشخص می‌شود که اندی از زندان فرار کرده است. او با همان چکشی که رد فکر می‌کرد برای فرار از زندان با آن ششصد سال وقت لازم است در طی کمتر بیست سال تونلی رو به سوی آزادی کنده بود.
این چکیده‌ای بود از روایت محوری فیلم که البته با فرار اندی تمام نمی‌شود و تا پیوستن رد به او در «زواتانئو» ادامه می‌یابد، اما از آنجا که فرض من بر این است که خواننده این نقد، فیلم را یکبار را به طور کامل دیده است، همین خلاصه برای ارائه تحلیلی که در پی آن هستم کفایت می‌کند. «رستگاری»، صرفاً از آن دسته از فیلم‌های مرسوم با موضوع گریز از زندان مثل «فرار از آلکاتراز» نیست که عملیات غیرممکنی را به تصویر می‌کشند و با ایجاد هیجان ناشی از یک داستان حادثه‌ای، مخاطب را با خود همراه می‌سازند. ابتدایی‌ترین شاهد این مدعا استفاده از واژه «رستگاری» (Redemption) است که چه در فرهنگ غربی و چه در فرهنگ ما، اساساً واژه‌ای است با بار معنوی و مذهبی. چه بسا این واژه به عنوان نشانه‌ای برای مخاطبانی که در ظرایف فیلم دقیق می‌شوند، جایگزین کلماتی مانند «فرار» یا «رهایی» شده است. پس بهتر است برای دریافت پیام این اثر، هرچقدر هم که با نگاه نمادین به فیلم‌ها مأنوس نیستیم، عجالتاً سعی کنیم به این نوع نگرش نزدیک شویم و به نمادهای به کار رفته در فیلم توجه بیشتری نشان دهیم.
زندان محوری‌ترین نماد فیلم است. گناهکار بودن یا نبودن، خیانت، جرم، دادگاه، محکومیت و... اولین مفاهیمی هستند که ذهن بیننده را به خود معطوف می‌سازند. اگر رستگاری مفهومی است معنوی، پس زندان را نیز می‌توان نمادی دانست از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. می‌دانیم که زندان و قفس در ادبیات ما نیز بارها استعاره از زندگی زمینی و مادی گرفته شده‌اند: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک، دو سه روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم» این بیتی است از مولانا که حافظ آن را به طریقی دیگر باز سرائی کرده است: «چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست، روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم» و یا صائب تبریزی که در غزلی با مطلع «جان عرشی، فرش در زندان تن باشد چرا؟» مشخصاً تن را به زندانی تشبیه کرده که محل مناسبی برای رحل اقامت افکندن نیست. اینها فقط چند نمونه از میان موارد پرشمار در ادبیات فارسی است که دنیا و زندگی مادی انسان را به زندان و قفس همانند می‌بینند. لازم به توضیح نیست که این استعارات ریشه در آموزه‌های دینی ما دارند پس نیازی به ارائه مثال‌هایی بیشتر با بن‌مایه‌هایی از متون دینی نخواهیم داشت. با این وجود، بدیهی است که نگاه شرقی به یک داستان غربی و فیلمی غربی ساخته شده بر پایه آن داستان، راه حل مسئله نخواهد بود. باید این نمادها را از دریچه ذهن غربی نگریست. از نگاه من، «فلسفه مسیحیت» کلیدی است برای گشایش این دریچه.
در فلسفه مسیحیت، انسان به واسطه گناه اولیه آدم و حوا، اساساً گناهکار به دنیا می‌آید. بحث بر سر صحت و سقم اخلاقی این باورها نیست، در اینجا تنها مقصود من نشان دادن شباهت‌هاست. با در نظر گرفتن ایده «گناه ازلی»، می‌توان به این رمزگشائی ادامه داد. زندانیان شاوشنک، که هر کدام به واسطه ارتکاب گناهی به زندان افتاده‌اند، می‌توانند نشانه‌هایی باشند بر تایید اینکه «شاوشنک» همان جهانیست که ما در آن زندگی می‌کنیم و زندانیانش همان انسانهایی هستند که در این جهان در کنار ما زندگی می‌کنند.
سکانس ورود مجرمان تازه وارد به شاوشنک، رییس زندان، ساموئل نورتون را به تصویر می‌کشد، با صلیب کوچکی که به یقه کتش نصب کرده، رو به زندانیان تازه وارد می‌گوید: «شما همگی مجرمید. برای همین به اینجا فرستاده شدید». سپس قانون اول زندان را اعلام می‌کند: «توهین به مقدسات ممنوع است». این ظاهرسازی ریاکارانه نورتون و نشان دادن علاقه افراطی به مسیحیت که در سرتاسر فیلم نمود دارد، بی‌دلیل نیست. او رییس زندان و در واقع نماینده تمام کسانی است که از دین به عنوان ابزاری در راه رسیدن به مقاصد مادی‌شان استفاده می‌کنند. نورتون نماد کشیشانی است که در لباس خدمت به مسیح، خود با فساد لجام گسیخته، عامل انحطاط مسیحیت شدند. اربابان کلیسا که در طی هزاره قرون وسطی، مالک جان و مال و هستی مردمان زمین بودند. کسانی که پیام روحانی مسیح را به دور افکندند و از مسیحیت آیینی قشری ساختند تا بر زمین حکمرانی کنند. حاکمان زندان تن. از همین روست که نورتون خطاب به زندانیان می‌گوید: «روح شما متعلق به خداوند است، اما بدن شما از آن من خواهد بود». در اینجا یکی از مجرمین می‌پرسد: «ما کی غذا می‌خوریم؟»، درست مانند نوزادی که به محض تولد باید شیر بخورد، پاسخ او را گروهبان هادلی می‌دهد: «وقتی غذا می‌خورید که ما به شما بگوییم. وقتی مدفوع می‌کنید که ما به شما بگوییم. وقتی ادرار می‌کنید که ما به شما بگوییم». دقیقاً همان کارهایی که از یک نوزاد می‌تواند سر بزند. هادلی برای بریدن صدای این مجرم با باتوم ضربه محکمی به شکم او میزند.
«غسل تعمید» یکی از مراسم اصلی در آیین مسیحیت، به منظور آمرزش گناهان است که پس از تولد نوزاد و یا برای نوکیشان مسیحی برگزار می‌گردد. صحنه بعدی، اندی را نشان می‌دهد که در قفسی ایستاده و بدنش با آب شسته می‌شود. این صحنه نماد همان غسل تعمید نوزادان مسیحی است. حتی پودری که برای ضدعفونی کردن به بدن مجرمین می‌زنند بی‌شباهت به پودر بچه‌ای نیست که برای جلوگیری از عرق‌سوز شدن نوزاد کاربرد دارد. این تحلیل وقتی تکمیل می‌شود که رد شروع به روایتگری می‌کند: «شب اول بدون شک سخت‌ترین شب‌هاست. مجبورت می‌کنند مثل یک نوزاد لخت مادرزاد رژه بری در حالی که پوستت سوخته و چشمات به خاطر اون آشغالهای ضدعفونی که بهت می‌پاشن درست نمی‌بینه. تازه موقعی که میذارنت توی سلول و میله‌ها را به روت می‌بندند می‌فهمی که کجا اومدی!». به هر زندانی لباس و یک انجیل داده می‌شود. این شرح حال نوزادی است که بدون اینکه انتخاب کرده باشد، مسیحی به دنیا می‌آید. نوزاد راهی جز گریه کردن برای بیان خواسته‌هایش ندارد و به گریه افتادن اولین زندانی تازه وارد سوژه شرط‌بندی زندانیان قدیمی است. آن کسی که در همین شب اول کم می‌آورد، مرد چاقی است که همچون یک کودک معصوم به گریه می‌افتد و می‌گوید: «من میخوام برم خونه... من مامانم را می‌خوام!». چیزی نمی‌گذرد که مخاطب متوجه می‌شود که این زندانی همان شب اول در اثر جراحات وارده ناشی از ضرب و شتم گروهبان هادلی جان باخته است. رد بر روی اندی دوفرین شرط‌بندی کرده بود، اما آن شب هیچ صدایی از اندی در نمی‌آید.
ادندرو دوفرین؛ او قطعاً نماد یک قدیس است. قدیسی که پیام‌آور امید برای زندانیان است. اندی برخلاف همه خلافکارانی که گناهکار به زندان افتاده‌اند واقعاً بی‌گناه است. او مجازات گناهی را تحمل می‌کند که هرگز مرتکب نشده است. او شخصیت مثبت و خودساخته‌ایست که زندان و محیط بیمار آن از او یک مجرم نمی‌سازد، هرچند او از سرناچاری مجبور است به نورتون در خلافکاری‌هایش کمک کند. در دیالوگ تامل برانگیزی که در کتابخانه زندان بین رد و اندی رد و بدل می‌شود، پس از آنکه اندی شیوه‌هایش در دورزدن قانون و پولشویی را برای رد توضیح می‌دهد، به او می‌گوید: «طنز داستان اینه که من قبلاً یه آدم راستگو و درستکار بودم، باید به زندان می‌افتادم تا یک خلافکار بشم!». با این وجود، وقتی روایت فیلم ادامه می‌یابد می‌بینیم که اندی واقعاً خلافکار نیست. او مشخصاً از جنس جنایتکارانی مانند ساموئل نورتون و بایرن هادلی نیست. حتی پس از فرار از زندان، این گزارش اندی به رسانه‌هاست که از فساد و قتل در شاوشنک پرده بر می‌دارد. این قدیس، از هر موقعیتی برای بهتر کردن وضعیت زندان و زندانیان استفاده می‌کند. برای دریافت کمک و توسعه کتابخانه زندان مرتب به مسئولین ایالتی نامه می‌نویسد. حتی وقتی دیگران این کار او را عبث می‌دانند او ناامید نمی‌شود و تا آنجا نامه‌نگاری‌هایش را ادامه می‌دهد که کمک قابل توجهی برای کتابخانه زندان اخذ می‌کند. اندی بدون چشمداشت برای بهتر شدن وضعیت زندگی سارق سابقه‌داری مانند تامی ویلیامز به او سواد یاد می‌دهد. وقتی تامی با عصبانیت برگه آزمونش را به سطل آشغال پرت می‌کند، این اندی است که برگه تامی را به اداره آموزش پست می‌کند. بعداً متوجه می‌شویم که تامی در آزمون قبول شده است. یا در صحنه‌ای دیگر، وقتی بروکس، پیرمرد کتابدار مورد عفو مشروط قرار می‌گیرد، می‌خواهد همچنان مجرم شناخته شده و در زندان باقی بماند، بروکس برای اینکار تصمیم می‌گیرد هیوود را با چاقو به قتل برساند. اینجا سخنان اندی است که او را آرام ساخته و از ارتکاب این گناه منصرف می‌کند: «بروکس به خاطر خدا به گردنش نگاه کن، داره خون میاد...». بعد از حرفهای اندی، پیرمردی که تا چند لحظه پیش قصد کشتن هیوود را داشت، دستانش را بر روی چشمانش قرار می‌دهد و معصومانه شروع به گریه کردن می‌کند.
من می‌خواهم پا را از این فراتر بگذارم و مدعی شوم که اندی دوفرین خود عیسی مسیح است. در فلسفه مسیحیت (که مجدداً تاکید می‌کنم درستی و نادرستی آن در این تحلیل فاقد اهمیت و تنها مقصود من نشان دادن شباهتهاست)، مسیح پسر خداست که خداوند او را برای آمرزش گناهان نوع بشر به زمین فرستاده و قربانی می‌کند. در اینجا اندی کسی است که بی‌گناه به زندان (که استعاره از زمین و زندگی مادی است) می‌افتد، مصائب بسیاری را تحمل می‌کند، و در پایان «رستگار» می‌شود. اندی به شنیع‌ترین شکلی مورد آزار جنسی قرار می‌گیرد، اما هرگز تسلیم نمی‌شود. صورت خونین او پس از آنکه مورد تعرض گروه «خواهرها» قرار می‌گیرد بی‌شباهت به چهره زجر کشیده مسیح نیست. اما این شباهت‌ها به همینجا ختم نمی‌شود. در جریان قیرپاشی سقف کارخانه که گروه رد، منجمله اندی، داوطلب انجام آن می‌شوند نشانه دیگری وجود دارد. اندی گرچه جان خود را به خطر می‌اندازد، اما در ازای توصیه‌ای که برای معافیت مالیاتی به گروهبان هادلی می‌کند، در نهایت موفق می‌شود او را متقاعد سازد که با استفاده از تجربه بانکداری‌اش، می‌تواند به سرنگهبان کمک کند تا ۳۵ هزار دلاری که او از برادرش به ارث برده را، از طریق قانون هدیه دادن پول به همسر، تصاحب کند، بدون اینکه حتی یک سنت آن را هم مالیات بپردازد. اندی در ازای این خوش خدمتی برای «همکارانش» روزی سه بطری مشروب طلب می‌کند. باز هم روایتگری رد مکمل این تحلیل است: «مثل انسان‌های آزاد لم داده بودیم و در حالی که آفتاب روی شانه‌هامون بود آبجو می‌خوردیم، انگار که سقف خونه خودمون را قیرپاشی می‌کردیم». آزادی، آفتاب و پشت بام در اینجا همگی عناصری نمادین هستند. اندی در زندان به «همکاران» خود حس آزادی داده بود. این همکاران همان حواریون مسیح هستند و این حس آزادی در زندان، برفراز پشت بام، یادآور شام آخر مسیح است. در آنجا او هم به حواریونش نان و شراب داد. داستانی که مبنای مراسم «عشای ربانی» مسیحیان است. در آنجا مسیح خطاب به حواریون می‌گوید: «اما به شما می‌گویم که بعد از این از محصول انگور دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را با شما در ملکوت پدر خود، تازه آشامم.» (متی، باب ۲۶ آیه ۲۹). اینجا نیز اندی در حالی که سیمایی ملکوتی و لبخندی آرامش‌بخش بر لب دارد، مشروب نوشیدن همکارانش را تماشا می‌کند، پیشنهاد هیوود برای یک نوشیدنی خنک را رد می‌کند و می‌گوید: «نه ممنون، شراب را ترک کردم». اگر در این سکانس، تعداد همکاران اندی را بشمارید، آنها ۱۲ تن هستند، یعنی دقیقاً برابر با تعداد حواریون عیسی مسیح.
در سکانسی که درخواست‌های مکرر اندی از مقامات سنا برای اختصاص بودجه به کتابخانه زندان بالاخره اجابت شد و مقادیری کتاب مستعمل به اضافه دویست دلار کمک مالی برای او ارسال گردید، می‌توان نشانه دیگری یافت. اندی در میان جعبه‌های ارسالی تعدادی صفحه گرامافون می‌یابد. او نگهبان را در حالی که مشغول استفاده از سرویس بهداشتی است حبس می‌نماید، درب اتاق نگهبانی را قفل می‌کند، گرامافون را روشن کرده، صفحه‌ای در آن قرار می‌دهد و صدای موسیقی را از طریق میکروفونی که به بلندگوی وسط حیاط زندان متصل بود برای همه زندانیان پخش می‌کند: «من نمی‌دونم اون روز اون دوتا خانم ایتالیایی داشتن چی می‌خوندن. واقعیتش نمی‌خوام هم بدونم. بعضی چیزها بهتره نگفته باقی بمونن. دوست دارم فکر کنم اون یه چیز زیبا بود که نمیشه در قالب کلمات توصیفش کرد و اگه گفته بشه قلب انسان به درد میاد. میخوام به شما بگم که اون صدا بالاتر و دست‌نیافتنی‌تر از اون به پرواز درومد که کسی در این کره خاکی شهامت تصورش را داشته باشه. مثل یه پرنده زیبا که توی قفس یکنواخت و کسل‌کننده ما پروبال زد و دیوارهای زندان را برای لحظاتی ناپدید کرد و برای لحظه کوتاهی همه زندانیان شاوشنک احساس آزادی کردند...» به راستی این توصیفات رد از آن موسیقی جای شبه‌ای را باقی می‌گذارد که این موسیقی نماد پیامی آسمانی و مسیحایی است از طرف اندی برای همه زندانیان؟ پیامی که اندی به خاطر آن دو هفته را در سلول انفرادی گذراند اما در میان ناباوری دوستانش وقتی از انفرادی بیرون آمد، برای آنها توضیح داد که چگونه این دو هفته برای او با تداعی موسیقی به سادگی گذشته است. او به مغز و قلبش اشاره می‌کند و می‌گوید: «زیبایی موسیقی اینه که اونها نمی‌تونن ازت بگیرن... یه جایی هست توی دنیا که از سنگ ساخته نشده، یه جایی هست درون تو که اونها نمی‌تونن بهش برسن یا لمسش کنن. اونجا مال توئه» و اینجا همان جاییست که پیغمبران پیغام خود را در آن نشاندند و این پیغام برای هزاره‌ها در ضمیر بشر باقی ماند. در این صحنه هم شخصیت اندی همچون پیامبری است که با اصحاب خویش از امید داشتن و تسلیم نشدن سخن می‌گوید. و سرانجام ماجرای فرار اندی از زندان که نقطه اوج فیلم است. در این ماجرا چندین نماد قابل تامل وجود دارد. اندی راه فرار خود را در پشت پوستر هنرپیشه‌های زنی پنهان کرده بود که از نظر رییس زندان با قواعد دینداری مسیحی نامناسب بودند. این عمل اندی را مقایسه کنید با گاوصندوق نورتون که در پشت قاب عکسی قرار داشت که همسر او در کلیسا درست کرده بود. بر روی این قاب عکس نوشته شده بود: «قضاوت بر حق پروردگار به زودی فرا می‌رسد». در ابتدا به نظر می‌رسد که این آیه‌ای است از کتاب مقدس اما با جستجویی ساده متوجه می‌شویم که این جمله در انجیل وجود ندارد. نورتون راه منتهی به گناه خود را در پشت آیه‌ای ساختگی نهان ساخته بود و اندی مسیر رو به رستگاری‌اش را در پس پوستر هنرپیشه‌های زن. جالب آنکه همان جمله حک شده بر قاب در نهایت شرح حال تقدیر نورتون گردید. اندی پس از فرار از زندان انجیلی که نورتون به او داده بود را در همین گاوصندوق قرار داده بود و جمله ایهام‌آمیزی در ابتدای آن نوشته بود: «حق با شما بود رییس، رستگاری در این کتاب بود...». او چکش سنگی که با آن موفق به فرار شده بود را داخل انجیل جاسازی کرده بود. نکته قابل توجه برای افرادی که در ریزه‌کاری فیلم دقیق می‌شوند آنکه این چکش سنگ در صفحات مربوط به «سفر خروج» از بخش «عهد عتیق» کتاب مقدس قرارگرفته بود، تا با خروج اندی از زندان تناسب داشته باشد. در شرح زندگی عیسی مسیح زنی وجود دارد به نام ماری مادلن (مریم مجدلیه). این زن فاحشه‌ای بود که دینداران قوم یهود قصد سنگسار او را داشتند. این جمله عیسی مسیح خطاب به کسانی که به قصد مجازات سنگ برگرفته بودند، مشهور است: «اولین سنگ را کسی پرتاب کند که خود گناهی مرتکب نشده است...». مطابق این شرح حال، ماری مادلن پس از این ماجرا در زمره گرویدگان به مسیح قرار می‌گیرد. به باور من، در فیلم «رستگاری» پوسترهای اندی نماد همین زن هستند. اگر به خاطر آوریم که نورتون با پرتاب سنگ به یکی از همین پوسترها بود که تونل اندی را کشف کرد به شباهت دو داستان پی می‌بریم. روسپیانی که ایمانشان آنها را رستگار می‌کند و خشکه مقدسانی که دینداری مزورانه‌شان آنها را از شقاوت و عذاب نجات نخواهد داد.
المانهایی مانند عبور اندی از طول ۵۰۰ یاردی لوله فاضلاب و سر برآوردن از رودخانه‌ای در بیرون از زندان شایان بیشترین توجه از منظر تحلیل هستند. اگر موضوع این فیلم صرفاً فرار از زندان بود، تونل اندی می‌توانست به یک جنگل یا یک جاده در بیرون از زندان ختم شود، اما در اینجا گندآب درون لوله نماد مسیر گناه‌آلود طولانی و ناپاکی است که انسان در این جهان طی می‌کند، از میان این کثافات عبور می‌کند تا در آنسو با آب رودخانه و باران پاک و مطهر شود. باران و رودخانه نماد تطهیر، بخشایش و رستگاری هستند و این نمادها با پیوستن اندی به نمادی پاکی بی‌انتها، یعنی اقیانوس آرام، تکمیل می‌گردند: «اندی دوفرین، کسی که از میان یک مجرای پر از کثافت عبور کرد و از اون طرفش پاک بیرون اومد. اندی دوفرین به سوی اقیانوس...». من تقریباً همه تحلیلم را از شخصیت اندی ارائه دادم. او تصویری است از عیسی مسیح در جهان مدرن.
اما نقش مکمل و روایتگر اصلی فیلم یعنی آلیس بوید ردینگ کیست؟ رد در رمان اصلی شخصیتی ایرلندی و سفیدپوست است اما در این فیلم مورگان فریمن نقش او را بازی می‌کند. چرا دارابونت از او برای این نقش استفاده کرده است؟ رد برخلاف اندی واقعاً گناهکار است. مرتکب قتل شده است. شاید به همان دلیل که اوتللوی ویلیام شکسپیر هم دستش به خون دزدمونا آلوده بود، با این تفاوت که گناه رد بخشودنیست. او خود اقرار می‌کند که تنها فرد مجرم در شاوشنک است. با این وجود ایمان آوردن به پیام اصلی اندی، یعنی «امید»، وی را در نهایت نجات می‌دهد. در این تحلیل رد نماد انسانهایی است که در معرض دعوت پیامبران قرار می‌گیرند، در ابتدا ایمان ندارند، کفر می‌ورزند، منکر می‌شوند، سپس رفته رفته جذب پیام آنان می‌گردند، تدبّر می‌کنند، ایمان می‌آورند، رستگار می‌شوند و در جهانی دیگر به پیام‌آورانشان ملحق می‌شوند. در اینجا، زواتانئو نمادی است از بهشت، مکانی گرم و بدون خاطره بر ساحل اقیانوس آرام.
رد تنها زندانی شاوشنک است که مخاطب، جلسه بررسی عفو مشروط او را مشاهده می‌کند. رد سه مرتبه وارد این جلسه می‌شود. در نوبت نخست او فردیست ناامید. زندگی پوچ زندان را پذیرفته و تماماً تسلیم شده است. او تنها تلاشی مصنوعی می‌کند برای آنکه مسئولین جلسه را متقاعد کند که حالا دیگر عوض شده است و آماده است که به جامعه بپیوندد. اما واقعیت آنست که رد تغییری نکرده است. او به اندی هیچ ایمانی ندارد. او نه امیدی به آزادی دارد و نه باوری به زندگی بیرون از زندان. بی‌ایمانی رد تاجاییست که حتی بر سر به گریه‌افتادن اندی در شب اول شرط‌بندی می‌کند، و او، البته این قمار را می‌بازد. جلسه اول عفو مشروط رد پذیرفته نمی‌شود و مهر «REJECTED» در پرونده او درج می‌شود. این پرونده، نمادی است از «نامه اعمال». جلسه دوم عفو مشروط رد بلافاصله پس از بی‌ایمانی دوم او اتفاق می‌افتد. آنگاه که اندی از امید سخن می‌گوید، رد به او پاسخ می‌دهد: «بذار یه چیزی بهت بگم دوست من، امید چیز خطرناکیه. امید میتونه یه مرد را روانی کنه. امید اینجا هیچ کاربردی نداره. بهتره به این حرف عادت کنی...» نتیجه جلسه دوم عفو مشروط رد همان می‌شود: «REJECTED». اندی پس از جلسه دوم رد، به او یک ساز دهنی هدیه می‌دهد. سازی که رد در روزگار جوانی می‌نواخته ولی حالا دیگر آن را دوست ندارد. این ساز نمادی است از فطرت انسان و آشنایی او با همان پیام آسمانی که در جریان پخش موسیقی در حیاط زندان درباره آن توضیح داده‌ام. همه ما پیش از آنکه به زندان تن دچار شویم فطرتاً با آن موسیقی آسمانی و آن راز سماواتی آشنا بوده‌ایم. البته این ایده‌ایست که «رستگاری» به دنبال نمایش دادن آنست.
جلسه سوم عفو مشروط رد پس از فرار اندی از زندان برگزار می‌شود. رد حالا دیگر به اندی ایمان آورده است: «باید همیشه یادم بمونه که بعضی از پرنده‌ها برای حبس شدن در قفس آفریده نشده‌اند. پرهای اونها بیش از حد نورانیه، و وقتی از پیش تو پرواز می‌کنند، اونهایی که میدونن زندانی کردنشون گناه بود خوشحال می‌شن. اما وقتی اونها میرن جایی که تو توش زندگی می‌کنی پوچ‌تر و بی‌معناتر از گذشته هست... فکر کنم دلم برای دوستم تنگ شده»، جلسه سوم بلافاصله پس از اینکه این افکار از ذهن رد عبور می‌کنند، نمایش داده می‌شود. حال و هوای این جلسه به کلی با دو جلسه قبلی متفاوت است. رد واقعاً عوض شده است و نقش بازی نمی‌کند. مهر «APPROVED» در پرونده او نتیجه جلسه سوم و سند آزادی اوست.
رد حالا انسانی آزاد است. آزادی مشروط. اما این برزخ جایی برای ماندن نیست. همانطور که بروکس ماندن در آن را تاب نیاورد. رد باید دست به انتخاب می‌زد. در این قسمت از فیلم مخاطب در یک بلاتکلیفی نگاه داشته می‌شود. این بلاتکلیفی در واقع ناشی از همان وضعیت برزخ‌گونه‌ای است که رد در آن به سر می‌برد. آیا رد همان انتخابی را می‌کند که بروکس قبل از او انجام داده بود؟ آیا او با ارتکاب مجدد جرم مانند قتل باز هم به زندان برمی‌گردد؟ آیا با شرایط آزادی مشروط خود کنار خواهد آمد؟ اینجا صحنه‌ای وجود دارد که رد را پشت ویترین مغازه‌ای نشان می‌دهد، در حالی که در این بلاتکلیفی به سر می‌برد. در ویترین مغازه دو چیز جل توجه می‌کند: اسلحه و قطب‌نما. اگر نمادین نگاه کنیم باز هم در می‌یابیم که اینها هر یک چه چیزهایی را نمایندگی می‌کنند. جنایت و پیدا کردن راه، شقاوت و سعادت. اینجاست که رد باید دست به انتخاب بزند. او روزی در زندان به اندی قول داده بود، در صورت آزادی بسته‌ای را که او در یک علفزار زیر یک درخت بلوط پنهان کرده است بیابد، دوستش به او گفته بود: «یه چیزی زیر اون پنهان شده که من می‌خوام مال تو باشه...» این در واقع ودیعه‌ای است اندی برای رد باقی گذاشته و رد را به رستگاری می‌رساند. از همین روست که می‌بینیم در نهایت رد در آن انتخاب یا به بیان بهتر آزمون سرنوشت‌ساز نه اسلحه، که قطب‌نما را، برای یافتن این ودیعه، انتخاب کرده است. ودیعه‌ای که اندی علاوه بر مقادیری پول، نامه‌ای برای وی در آن قرار داده است. در متن این نامه مهمترین پیام اندی به رد را می‌بینیم. این پیام در واقع پاسخی است به همه بی‌ایمانی‌های رد. پاسخی به انکار «امید»: «یادت باشه رد، امید چیز خوبیه... شاید بهترین چیزها و چیزهای خوب هیچوقت از بین نمیرن!». جملات پایانی فیلم، به ایمان کامل رد شهادت می‌دهند. دیگر هیچ نشانی از مردی نمی‌بینیم که روزی «امید» را چیز خطرناکی می‌دانست: «امیدوارم که بتونم از مرز بگذرم، امیدوارم که دوستم را ببینم و باهاش دست بدم. امیدوارم که اقیانوس همونقدر آبی باشه که در رویاهای من بود... امیدوارم...». بی‌تردید لحظات پایانی فیلم، داستان رستگاری رد را به نمایش می‌گذارد. مسافرت به زواتانئو، بهشتی که اندی وعده داده بود، بر ساحل بیکران اقیانوس آرام و در آغوش کشیدن پیام‌آور رستگاری در عصر جدید.

+ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۰۵

نظر شما

رستگاری
شهاب: محمدجان تحلیل عالی و کاملی بود
دقیقا تمام جزییات را با دقت بررسی کرده بودید خود کارگردان هم نمی‌تونست در مورد فیلمش این توضیحات دقیق را بده
پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۰۰
رستگاری
شهاب: محمد جان تحلیل عالی و جالبی بود
پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۰۱
سلام بر محمد عزیز
saeedtz: خیلی خوشحالم که هنوز گهگاه می نویسی. دلم برای روزهای وبلاگ نویسی تنگ شده!!!
پاسخ: سلام سعید
من همیشه خواننده پر و پا قرص تو بودم. هنوز هم «تجربه ریاضی» توی لیست وبلاگهای منتخب مرورگر من هست. من هم دلم تنگ شده، هم برای خودت و هم برای نوشتنت.
پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۲۱:۳۸
اشاعه دین یا خداگرایی؟
احسان: عمو محمد نقد بسیار پر پر وپیمونی نوشتی و دسد مریزاد. من اون زمان که فیلما دیدم واسم این امید و جدا شدن اندی از ساختارهای موجود و پذیرفته شده جذاب بود و مورد اهمیت بود. تو این فیلم اندی تلاش میکنه خودش و دیگرانا از عادت کردن به شرایط حاکم جدا کنه. حتی بنظر من بصورت به پذیرش و تقدس مذهب و سیستم قضایی طعنه میزنه و هیچ کدوما عاری از ایجاد خطا و به اشتباه رفتن نمیدونه. فیلم بنظر من هیچ ادعایی برای اشاعه دین نداره اگرچه فوق العاده انسانی و خداگرایانست. این فیلم طعنه به پذیرش و عادت و قبول شرایطه. حتی اون پیرمردی که از زندان آزاد میشه میگه بزارین بمونم چون عادت کرده! مرگان فریمن میگه امید سمه آدمو به کشتن میده و یا موجب خودکشی میشه، خب منطق یک حکم ابدیه که درستم هست اما اشتباه این ایده ندیدن پارامتر زمان و مبارزست. این رمان میگن بیس اصلیش از داستان کوتاه عمو تولستوی بنام خدا حقیقت را میبینه اما منتظر میمونه هست. عمو تولستوی بشدت خدا را لحاظ میکنه در کارهاش در حالیکه دربند دین نیست. من فکر میکنم اگرچه اندی شخصیت قهرمان نداره و فقط یک انسان عادیه، اما آدم دوست داره قهرمان ازش بسازه. اما اون یک انسان عادیه که ما و حتی دوستاش تو زندان فکر میکردیم ن اون یک قاتله، اون فقط تلاش کرد مثل بقیه نشه، تلاش کرد سر تسلیم در مقابل سیستم، مذهب، سیستم قضایی، ترس، حکم، ... فرود نیاره و مبارزه کنه واسش. اسم اصلی کتاب هم چشمه ابدی امید هست که اشاره به امید داره
آدینه ۱۲ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۴۲
سال ۹۴
جمال: کلا سال 94 یه سال عجیب تو سینمای دنیاست
سالی که 3 تا اثر بزرگ با هم زاییده شدن
فارست گامپ ، رستگاری در شایو شنگ و پالفیکشن
جدای نظرات و داشته های فیلم ، نحوه کارگردانی و مسیر جریان فیلم بسیار تاثیر گذاره ، اتفاقی که برای آزادی مورگان فریمن میافته بسیار جالبه
وقتی به خواستش میرسه که دیگه هدفش فراتر از ازادی شده و براش زندگی مهمه
کلا سه گانه فرانک دارابونت عالی هستن مسیر سبز ،رستگاری در شایوشنگ و مجستیک
هر چند در مسیر سبز از مرزهای معنا گرایی فراتر میره
گل سر سبدشون رستگاری در شایوشنگ
آدینه ۱۲ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۰۲:۵۰
تقدیر از نقد
سام مظاهری : خیلی خوب بود بسیار پر محتوا و آموزنده، ممنونم.
آدینه ۱۲ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۰۶:۵۲
...
من: سلام. جالب بود. خیلی وقت پیش این فیلم را دیدم. هم این هم مسیر سبز. خاطره ش زنده شد.
آدینه ۱۲ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۲۱
رستگاری
الهه: هم فیلم رستگاری فوق العاده ست و هم نقد جنابعالی. این فیلم از اون دسته اثاری هست که تا لحظه اخر بیننده رو میخکوب میکنه، چند جای فیلم دهان بیننده از تغیر مسیر داستان یا بازی خیره کننده مورگان فریمن باز میمونه، جنس امیدواری سرسختانه زندانیان شاوشنگ انقدر قابل ستایش هست که هرگز انتظار نداری ناامید بشن مثل لحظاتی که فریمن هر 10 سال تقاضای عفو میکنه یا لحظه ای که از حرکات بازیگر زن توی سینما به وجد میان... لحظه ای که دوفرین از لوله کثیف فاضلاب خارج میشه و توی اب که مظهر پاکیه میفته حتی بیننده هم احساس ازادی میکنه و دلش میخواد همپای اون فریاد بزنه... این فیلم اثریه که وقتی تمام شد و اسم بازیگران بالا اومد دلت میخاد بزنی و از اول ببینی و چند روز توی مغزت حک میشه
آدینه ۱۲ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۳۷
سپاس
زهرا: سلام. این فیلم یک شاهکار است نقد شما هم جذاب و خواندنی بود.
دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۳۴
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
سایت:
موضوع:
نظر:
درباره ارسال نظر
لطفاً متن نظرتان را با الفبای لاتین وارد نکنید، چنانچه صفحه کلید فارسی ندارید از بهنویس استفاده نمایید.
برای نگارش از فارسی معیار استفاده کنید، به کارگیری زبان محاوره‌ای در نوشتار علاوه بر کاستن ارزش ادبی و تاثیر کلام شما، موجب آشفتگی نثر فارسی می‌گردد.
نشانی ایمیل شما در سایت منتشر نمی‌شود و تنها راه ارتباطی نویسنده با شماست.